حرف هاي خوشمزه اين روزها
-مامان باد لاكهامو برده، يه دستمال ببند به انگشتام. -مامان فهميدي من چي ميگم؟ دارم بربي(عربي) حرف مي زنم؟ -مامان حالا كه هوا گرم شده ديگه شلوار آستين كوتاه بپوشم؟ -و......
نویسنده :
س.ک
16:52
محمد و حامد (پسرخاله های دوقلوی جون جونیش) به روایت گلشید
تولد 3 سالگی (اول خرداد91)
خدا نگهدار تو...
کبری=میکروبی
دیروز گلشید گفت مامان قصه میگی؟ منم فکر کردم و فکر کردم تا یه قصه جدید بهش بگم، که یهو نمیدونم چرا یاد تصمیم کبری افتادم. پس با حفظ شخصیت اصلی داستان، قصه رو کمی تغییر دادم و براش تعریف کردم. خیلی خوشش اومد و رفت. تا اینکه امروز هم مثل هر روز اومد و گفت مامان یه قصه بگو. بعد بلافاصله اضافه کرد قصه ی ... قصه ی... قصه ی میکروبی رو بگو... من هاج و واج مونده بودم که میکروبی دیگه کدوم جوونوریه که یاد کبری افتادم. گفتم منظورت کبری ست؟ گلشیدم با خنده گفت آره کبــــــــــــــــری، کبــــــــــــــری!!!!!!!!!!!!
نویسنده :
س.ک
14:27
شعر پست مدرن1
روزي دخترك كوچكي از من پرسيد: آيا مگس مرا دوست دارد؟ پاسخ دادم: البته عزيزم و او پس از مكث كوتاهي گفت: پس او را براي تاب بازي با خود به پارك ببريم. و من...
نویسنده :
س.ک
11:57