گلشيدگلشيد، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

شکلات

وبلاگ 10 ساله ی من و مامانم

حرف هاي خوشمزه اين روزها

-مامان باد لاكهامو برده،‌ يه دستمال ببند به انگشتام. -مامان فهميدي من چي ميگم؟ دارم بربي(عربي) حرف مي زنم؟ -مامان حالا كه هوا گرم شده ديگه شلوار آستين كوتاه بپوشم؟ -و......  
18 فروردين 1392

کبری=میکروبی

دیروز گلشید گفت مامان قصه میگی؟ منم فکر کردم و فکر کردم تا یه قصه جدید بهش بگم، که یهو نمیدونم چرا یاد تصمیم کبری افتادم. پس با حفظ شخصیت اصلی داستان، قصه رو کمی تغییر دادم و براش تعریف کردم. خیلی خوشش اومد و رفت. تا اینکه امروز هم مثل هر روز اومد و گفت مامان یه قصه بگو. بعد بلافاصله اضافه کرد قصه ی ... قصه ی... قصه ی میکروبی رو بگو... من هاج و واج مونده بودم که میکروبی دیگه کدوم جوونوریه که یاد کبری افتادم. گفتم منظورت کبری ست؟ گلشیدم با خنده گفت آره کبــــــــــــــــری، کبــــــــــــــری!!!!!!!!!!!!
16 ارديبهشت 1391

شعر پست مدرن1

روزي دخترك كوچكي از من پرسيد: آيا مگس مرا دوست دارد؟ پاسخ دادم: البته عزيزم و او پس از مكث كوتاهي گفت: پس او را براي تاب بازي با خود به پارك ببريم. و من...  
14 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شکلات می باشد